نفسی افهم لیه
ای کاش بفهمم
نفسی افهم لیه مبقتش بحبک زی الاول
ای کاش بفهمم چرا مثل قبل دوستت ندارم
نفسی اعرف لیه احساس جوایا بدأ یتحول
ای کاش بفهمم چرا احساس درونی من داره عوض میشه
مبقتش بحس براحه معاک واکید نفس الاحساس جواک
دیگه با تو احساس راحتی نمیکنم و قطعا تو هم همینطوری
فی حاجات کتیر فی علاقتنا بقت ممله
خیلی چیزا توی رابطه ماست که خسته کننده شده
مابقاش فی حاجه نقولها لبعضنا
دیگه چیزی به هم نمیگیم
بقینا لیه زی اللی ماسکین لبعض زله
چرا طوری پیش اومدیم که همدیگه رو تحقیر کنیم؟
فی حاجه حلوه خساره ضاعت مننا
یه چیز خیلی مهم و بد هست که از دستش دادیم
نفسی افهم لیه مبقتش بحبک زی الاول
ای کاش بفهمم چرا مثل قبل دوستت ندارم
نفسی اعرف لیه احساس جوایا بدأ یتحول
ای کاش بفهمم چرا احساس درونی من داره عوض میشه
بقى فی بینی وبینک مسافات
یه فاصله خیلی بزرگ بین ما افتاده
بتموت جوانا انا و انت حاجات
یه چیزایی هم تو دل من و تو مرده
فاکر زمان اول ما شفتک وتقابلنا حسیت ساعتها انی اتولدت من جدید
یادت میاد وقتی رو که دیدمت، اون لحظه احساس کردم که دوباره متولد شدم
وعدتنی انی هعیش جنبک وفضلت جنبی لکن حاسه انک بعید
به خودم قول دادم که کنارت زندگی کنم و باهات بمونم
اما حالا احساس میکنم خیلی خیلی دوری