انکتبلى عمر
سرنوشت من
انا انکتبلى عمری وانت بین ایدیا
سرنوشت من این بود که تو بین دستهای من بودی
وحجات کتیر کانت بعیده زمان علیا
و چیزهای خیلی زیادی که حتی در رویا هم نداشتم
لاقتها فیک
در تو دیدم
وانا بین ایدیک کل اللى ضاع لاقیته تانى
و من در بین دستهای تو هر آنچه که از من گم شده بود را دوباره پیدا کردم
وهربت لیک من کل حاجه مخوفانى وجریت علیک
و به تو پناه بردم از هر آنچه مرا می ترساند و به نزد تو آمدم
ایامى جبنک عشتها وحیاتى بیک کملتها
روزگارم را در کنار تو گذراندم و زندگی ام را با تو کامل کردم
انا کنت قبلک واحده ناسیه نفسها
من پیش از تو کسی بودم که خود را فراموش کرده بود
قدام عینک انا صعب الاقى کلام اقوله
برای من جلوی چشمانت سخت است که چیزی بگویم
ده کل حلم زمان کا نفسى اطوله
این همه مثل خوابی بود که من دوست داشتم طولانیتر شود
انا شفته فیک
من آن را در تو دیدم
ازاى اعیش الدنیا لو مکنتش فیها
چگونه در دنیای که تو در آن نیستی زندگی کنم
کلمه حبیبى مش هنادى لحد بیها
واژه عشق را برای صدا زدن کسی استفاده نمی کنم
غیر بس لیک
جز برای تو