صبری قلیل
صبر من کم است
أنا لاجیه قولک إرجع اسمع علشان أنا صبری قلیل کل مره تهرب قرب على ایه إنت مسهرنی اللیل
من آمده ام که به تو بگویم بازگرد، گوش کن، چون صبر من کم است، چرا هر بار فرار می کنی، نزدیک شو، تو خواب شب را از من گرفته ای
خت منی روحی عمری عقلی وسایبنی بقلب علیل یاللی حبک إنت مغلبنی معذبنی ومورینی الویل
روحم، عمرم و عقلم را گرفته و مرا با یک قلب بیمار رها کرده، این عشقت توست
که به من غلبه کرده و مرا آزار داده و سختی را به من نشان داده
على قد ما بسهر لیلک على قد ما بتسبنی فی نار تکوینی بی قسو عیونک وتسبنی فی وسط النار
به اندازه ای که من برای تو در شب بیدار می مانم، تو مرا در آتش و قساوت چشمانت می گذاری و در آتش عشق رها می کنی
یرجع قلبی یغنیلک ویجیلک علشان یحتار وإنت ولا إنت هینا هآ هآ هآ
قلبم برای تو می خواند و به سویت می آید، چون شگفت زده می شود و برای تو اهمیتی ندارد که اینجا هستی
دا أنا کنت بدوب فی غرامک وکلامک وسلامک یا یاحبیب عمری اللی رمانی ولادوانی ولانادنی ولا
این من بودم که در عشق و سخن و سلامت می سوختم، ای عزیز زندگیم که مرا مداوا نکرده رها کردی و صدا نکردی
أنا مش حتألم تانی استنانی أناتعبانی الآه ضیعت عمری أنا
من دیگر دوباره درد نخواهم کشید، منتظرم باش، من خسته ام، آه که من عمرم را از دست دادم
أنا فی بعادک یاحبیبی أنا خلصت دموع العین أنا مش عارفه إنت ناسینی وجارحنی وسایبنی لمین
در دوریت ای عشقم، اشک چشمانم خشک شدند، من نمی دانم تو چرا مرا فراموش کردی و آزردی و به خاطر چه کسی مرا رها کردی
بتحن علیه ثوانی وتنسانی یاحبیبی سنین ومافیش مابینا لقى آ
چند ثانیه به من دلسوزی می کنی، اما سالها فراموشم می کنی و بین ما دیداری نیست
هو أنا آخره ما أتحمل فی هواک تناسانی وتخدعنی ولامره حبیبی صعبت علیک وإنت بتقسى وبتبعنی
من نمی توانم فراموشی را در عشق تو تاب آورم، فریبم دهی، هیچ وقت من به تو
سخت نگرفتم و تو همیشه نسبت به من سخت می گرفتی و به من خیانت می کنی
کم مره احتجت أنا لیک أنادیک ألاقیک رافض تسمعنی إرحم دموعی أنا
چندین بار که محتاج تو شدم، صدایت کردم که تو را ببینم، دوست نداری به من توجه کنی، به اشک های من رحم کن