تعبت ارضیک
از راضی کردنت خسته شدم
تعبت ارضیک راضینی ولا تبخل على مغلیک
از راضی کردنت خسته شدم، مرا تسلی بده، با عشقت خساست نکن
وحن شوی وحاکینی ترای احساس اناوشاریک
کمی مهربانتر باش، با من صحبت کن، من هم احساس میکنم و شریک تو هستم
طلبتک یانظر عینی تناسى الظن والتشکیک
از تو میخواهم ای نور چشمم، تردیدها را فراموش کن
واذا غیری حکى فینی ترا غیرک حکى لی فیک
و اگر دیگری درباره من با تو صحبت کرد، کسی هم با من از تو صحبت کرده است
خذانی الهم واسینی اعرف الصد مایرضیک
غم و اندوه مرا فرا گرفته و تند و زننده کرده، می دانم که مخالفت با تو، تو را شاد و راضی نمی کند
وکون انسان واسقینی من انهار الوفا واسقیک
انسان باش، مرا با نهرهای وفایت سیراب کن و من هم همین کار را می کنم
احبک لا تخلینی سوالف ضاعت بماضیک
دوستت دارم، ترکم نکن، گم شدن را در گذشته ات رها کن
ولو تسئل شراینی تقول الله کم اغلیک
اگر رگهایم را هم بخواهی آنها خواهند گفت خدایا چه قدر او عزیز است