حکایه
داستان

نحکیلک اجمل حکایه
برای تو زیباترین داستان را می گوییم

عن قصه حب وقلبین
داستانی از عشق و دو قلب

صارت بک دنیاهم اجمل
با تو دنیایشان زیباتر می شود

یا اغلى من ضی العین
ای با ارزش تر از نور چشم

جیتی وصرتی انتی الابدا
تو آمدی و آغازین شدی

انتی الدنیا والایام
تو دنیا و روزگار شدی

انتی الحاظر انتی باکر
تو امروز و فردایی

انتی العذب من الاحلام
تو آخرین رویایی

ربی یخلی هذی الضحکه
خدایم این لبخند را نگهدارد

تملى عمرک فرح ونور
زندگیت را از شادی و نور سرشار کن

ربی یخلی ربی یسلم
خدا نگاهش دارد و حفظش کند

ویحمیکی من کل شرور
و از همه بدیها محافظتت کند

بکره لما الحلوه تکبر
فردا وقتی زیبایی بیشتر می شود

والقامه تططول شبرین
و بلندایش چون دو دست می شود

لما تمسک قلم ودفتر
وقتی قلم و کاغذ بر میداری

وتدرس علم وعربی ودین
و دانش و عربی و دین را تحصیل می کنی

ولما تکبر اکثر واکثر
و وقتی بزرگتر و بزرگتر می شوی

ویتمم ربی بالخیر
و خداوند کار بزرگش را تمام می کند

ولما نشوف الام الحلوه
و وقتی ما مادر زیبا را می بینیم

تحکی حکایه عن قلبین
تو داستان دو قلب را خواهی گفت