شف عذر
به دنبال بهانه
انساها ماقدر
نمی توانم فراموشش کنم
الوقت تاخر
خیلی دیر است
انا قاصد شوفتک … فالاصعب الاخطر
میخواهم تو را ببینم، خیلی سخت و خطرناکست
شف عذر
به دنبال بهانه
اخلق بایه طریقه … کذبه بیضا او حقیقه
که به هر راهی ساخته شود، حقیقی یا با یک دروغ فریبنده
المهم انک تجی … وغیر هذا ماابی
مهمتر از همه اینست که تو می آیی، دیگر به چیزی اهمیت نمی دهم
ولانسیت
فراموش کردی؟
انا لک وش سویت
که برای تو چه کردم؟
یاما کذبت لعشانک … ویاما ظحیت لعشانک
همیشه به خاطر تو دروغ گفتم، همیشه به خاطر تو فدا شدم
ومن کثر یاما عشانک نسیت ماقدر
و به خاطر آنچه کردم، نمی توانستم فراموش کنم
آمر انخلقت عشانک … ولین تعبت قلت ابشر
به دنیا آمدم تا تو به من امر کنی، و هر وقت خسته شدم گفتم خوبم
طمنی بلهفه حنانک … ومر فی هالقلب واسهر
مرا با مهربانیت در آغوش بگیر، در این قلب گذر کن و بیدار بمان
لاجل الهوى شف حل
به خاطر عشق راهی پیدا کن
واذکرنی وانسى الکل
مرا به یاد آور و همه را فراموش کن
والتفت لی … سیدی وسیدک هوانا
به من توجه کن، عشق ما برای من و توست
وانتبه لی … دام ما معنا سوانا
از اشتباهم بگذر وقت یما کس دیگری را نداریم