ما بقاش انا
خودم نخواهم بود
لو ماأرجعتش لیی بقلبک تانی هنا
اگر یک بار دیگر با قلبت به سوی من بازنگردی
لو ماحلفتش أن الثانیه فی بعدی سنه
اگر سوگند نخوری که یک ثانیه دوری از من چون یک سال احساس می شود
لو ما أمنت أن الجنه فی حضنی أنا
اگر در آغوش من احساس امنیت نکردی
ما بقاش انا
خودم نخواهم بود
لو ما أعرفتش أن حنانک سره حنانی
اگر نمی دانستی که محبتت رازی برای شور من است
و أن الحب بقلبک کان مخلوق علشانی
و عشقی که در قلب توست فقط برای من خلق شده است
و أنک مهما بعدت هترجع تتمنانی
و اهمیتی ندارد چه میزان دور می روی، همیشه بازمی گردی و مرا آرزو می کنی
ما بقاش انا
خودم نخواهم بود
لو ما أندمت على الأیام اللی أبعدتها
اگر بابت روزهایی که نبودی پیشمان نبودم
لو ما دفعتش ثمن الغربه اللی أنا عشتها
اگر تاوان روزهای تنهائی که زندگی کردم را نپرداختم
لو ما شربتش کاس المر اللی شربتها
اگر از این جام ترش که نوشیده بودم ننوشیدم
ما بقاش انا
خودم نخواهم بود
أنا عن نفسی راح أسکت لکن مطمنه
همانطور برای من، خاموش خواهم ماند، اما از خودم مطمئنم
قلبی المؤمن هو دلیله و أنا مؤمنه
دلم روشن است، او نشانه فدا شدن من است
لو ما أرجعتش تبکی عشان ترجعلی أنا
اگر نیایی و برای بازگشت من گریه نکنی
ما بقاش انا
خودم نخواهم بود