رمان بی خوابی یا جادوی چشمان او از بیتا تقوی
نام رمان :رمان بی خوابی یا جادوی چشمان او
به قلم :بیتا تقوی
حجم رمان : ۴.۳۹ مگابایت پی دی اف , ۱.۱۸ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۰۴ مگابایت نسخه ی جاوا , ۳۶۸ کیلو بایت نسخه ی epub
خلاصه ی از داستان رمان:
داستان درباره ی زنی بیست ساله هستش که شوهرش اونو بی دلیل ترک کرده و اون رو با تمام باورهای غلط و درستش تنها گذاشته و……
:فرمت رمان:pdf,apk,java,epub
:دانلود رمان بی خوابی یا جادوی چشمان او از بیتا تقوی با فرمت pdf
:دانلود رمان بی خوابی یا جادوی چشمان او از بیتا تقوی با فرمت apk
:دانلود رمان بی خوابی یا جادوی چشمان او از بیتا تقوی با فرمت java
:دانلود رمان بی خوابی یا جادوی چشمان او از بیتا تقوی با فرمت jad
:دانلود رمان بی خوابی یا جادوی چشمان او از بیتا تقوی با فرمت java (پرنیان)
:دانلود رمان بی خوابی یا جادوی چشمان او از بیتا تقوی با فرمت epub
صفحه ی اول رمان:
قدم بر می داشتم…تو راهرویی که ساکت نبود…اصلا” ساکت نبود…بر عکس پر از
سرو صداهای گنگ و نامفهوم بود…اما خلوت…خلوت و سفید…به زمین زیر پام نگاه
کردم…به سنگ های سفید…به قطره های خون…کنار لکه ها راه می رفتم…هرقدم…کنار
یه لکه خون…هر تلق یه لکه…هر قدم یه قطره…
با هر قدم تعداد لکه ها بیشتر و بیشتر می شد…به حجم عظیمی از خونی که روی زمین شُره کرده بود خیره شدم….
در رو باز کردم و وارد اتاق شدم…معلوم نبود کی به کیه؟؟
دکتر ها و پرستار ها از این سر اتاق به اون سر اتاق می رفتن و تقریبا” هیچ
کس برای جسم بی جون و غرق در خونی که روی تخت افتاده بود کاری نمی کرد….
کلافه داد زدم:آروم باشید.
دکتر محمودی سرش رو بلند کرد و گفت:خانوم دکتر؟؟شما اینجا چی کار می کنید؟؟!!
جلوتر رفتم و کنار تخت ایستادم از میز چرخ دار و استیل کنار دستم دستکش
لاتکسی به دستم کشیدم و صدای شترق برخورد دستکش پلاستیکی رو با دستم به جون
خریدم…
دکتر محمودی مضطرب گفت:دکتر شما باید برید خونه…از وقت داروهاتون گذشته ممکنه حالتون بد بشه ها…
در حالیکه چاقوی جراحیه کنار دستم رو برمی داشتم گفتم:جون یه آدم در خطره…از من می خواید برم خونه؟؟
ضربان کند و کند تر می شد…
رمان بی خوابی یا جادوی چشمان او
منبع:http://www.forum.98ia.com/