أغمرنی
مرا فرا گرفت

اغمرنی هاللیله عیدی .. سرقنی عدنیی جدیده
امشب مرا فرا گرفت، مرا دزدید و باز به من قول داد

برضى لو کنت بعیده .. لکن شرطی یکون
می پذیرم اگر دور باشم، اما یک شرط من این است که

انک تترکلی قلبک .. عندی هدیه من حبک
که قلبت را برای من رها کنی، برای من هدیه ای از عشق تو

کل مارح قول بحبک ترجعلی بجنون
هربار که می رود به من بگوید دوستت دارم، به دیوانگی ات به سوی من بازگرد

شو بحبک .. شو بحبک تغمرنی .. بهاللیل المجنون
چه قدر دوستت دارم، چه قدر دوستت دارم، مرا در این شب دیوانه فرا بگیر

حبیبی .. لاقینی .. وغنیلی
عزیزم، مرا پیدا کن و برای من بخوان

خوفی یاقلبی تخسر .. یللی حبیته أکتر
ترس من این است که قلب مرا از دست بدهی، که بیشتر دوست داشته باشی

منی او یمکن اکتر من کل الحنین
نسبت به من یا بیش از همه مهربانی

خوفی لو تنسى مره .. نحنا شو کنا مره
ترس من این است که اگر مرا فراموش کنی، ما چه خواهیم بود

صرنا وردات بسهره .. شموع عشقانین
ما وقتی بیدار شدیم چون گلها شدیم. وقتی عاشق بودیم

بنکتب کلمات وبنرسل النا خیالات
واژه هایی را نوشتیم و آن چه تجسم کرده بودیم فرستادیم

عا حدود النجمات .. ورح بنصیغها حکایات
تا کرانه های ستاره ها، و می رویم تا با واژه ها آن ها را طراحی کنیم