رمشه عین
سوسوی چشم

قللی کیف برمشه عین .. حن اللیل وصار یطول
به من بگو چه طور در سوسوی چشمی شب طولانی تر می شود

صارت عین تقابل عین ..عینک تسأل عینی تقول
چشمی آغاز به دیدار دیگری می کند، چشم تو می پرسد و چشم من می گوید

ومن مین قللی سارق حلا العیون .. ما بقول لا مابقول
و تو زیبایی چشمها را از که دزدیدی، و او پاسخ نداد، نه، پاسخ نداد

صارحنی یامجنون ومین قللی مش من حلا انسان
تو مرا افسون کردی، تو ای دیوانه، و چه کسی گفت که از زیبایی یک انسان نیست

بدی الحلا یحکی ویروی قلب عطشان
من زیبایی را برای دیدن و صحبت کردن قلب تشنه می خواهم

نادینی .. فزعانه .. ودفینی.. بردانه
مرا صدا بزن، مراقبم باش، مرا گرم کن، سردم است

ودفی قلبی منک آه و آه من قلبی اللی مال وقال
و گرمای قلب من از توست، قلب من که پر شده و صحبت می کند