قد ما بشقلک
دلم برایت تنگ شده بود
یوم ما قابلت عینیک
روزی که چشمت را دیدم
قلبی اتعلق فیک
قلبم به تو تعلق گرفت
وروحی لاقیتها معاک
و من روح و هستی ام را در با تو یافتم
بتحلم بیک
و رویای تو را دیدم
قد ما بشتقلک واتمناک
از آنجا که دلم برایتن تنگ شده بود و تو را می خواستم
إحساسی إن انا عایشه فی هواک
احساسم به من گفت که من با عشق تو زندگی می کنم
وسنین من عمری تفوت ویاک
و سالهای عمر من با تو گذشت
ولا عمری نسیتک یوم
و در عمرم حتی یک روز تو را فراموش نکردم
دایماً إحساسی معاک بیزید
احساس من به تو همیشه بیشتر و بیشتر می شد
طول مانا جنبک یا حبیبی أکید
همیشه وقتی کنار تو بودم عزیزم، قطعاً
عمرک ما تحس إن انت وحید
تو هرگز احساس نکردی که تنهایی
من قلبی بقول حبیت
از صمیم قلبم گفتم که عاشقم
عشت سنین وایام
روزها و سالها زندگی کردیم
جوه القلب غرام
عشقت درون قلب من بود
شوقی إلیک یا حبیبی
از شو رو شوق من به تو عزیزم
ولا بینام
کاسته نشد