من قلبی غنیت
از قلبم می خوانم
من قلبی غنیت .. سمعنی الهوى .. دقلی ردیت
از قلبم می خوانم، او باعث شد با عشق گوش دهم، مرا خواست و من پاسخ دادم
خلیک ولا تروح .. غمرنی حنیت .. ونسیت الزمان
بمان و نرو، مرا در مهربانی غرق کرد و من زمان را فراموش کردم
قلتله یاریت تبقى وما بتروح
به او گفتم، آرزو می کنم بمانی و نروی
بدی اعرف کیف بیحبوا الناس
می خواهم بدانم مردم چه طور دوست دارند
بدی اعرف کیف بیناموا اللیل
می خواهم بدانم آنها شب چگونه می خوانند
بدی اعرف کیف انت قلی کیف انا بقدر نام
می خواهم بدانم چه طور، به من بگو چه طور می توانم بخوابم
عینی ودیت تسرح بالدنی
چشمانم می خواهند در دنیا حیران و سرگشته باشند
وحیاتک ملیت غیرک بالدنی
سوژند می خورم که بدون تو در دنیا افسرده ام
عم بحلم بالبیت اللی بیشعشع حنان
رویای خانه ای پر از عشق را می بینم
ورموشی ضویت وعدنی مابتروح
و مژگان چشم من روشن شدند، به من قول بده که نمی روی
بدی اعرف کیف بیحبوا الناس
می خواهم بدانم مردم چه طور دوست دارند
بدی اعرف کیف بیناموا اللیل
می خواهم بدانم آنها شب چگونه می خوانند
بدی اعرف کیف انت قلی کیف انا بقدر نام
می خواهم بدانم چه طور، به من بگو چه طور می توانم بخوابم