انا بستغرب علیه
مرا به تعجب واداشت

انا بستغرب علیه من اول ثانیه شافنى بعنیه الاتنین خطفنى
در اولین ثانیه که مرا دید و با دو چشمانش مرا ربود مرا به تعجب واداشت

اول حب یصادفنى معرفش حصله ایه
اولین عشقی که با من برخورد کرد، نمی دانم چه شد، چه اتفاقی برای او افتاد

انا بستغرب علیه لیکون فى حد قاله او شوقى یکون واصله
مرا به تعجب واداشت، نکند کسی سخنی گفته باشد و یا اشتیاقم به او رسیده باشد

لو فاتنى العمر کله یرجع حبى یلاقیه
اگر تمام عمرم را از دست بدهم، عشقم بر می گردد و او را می بیند

لواحدى طب وماله خلاص مش محتجاله
به تنهایی ام ، او را چه شد، تمام شد و به او نیازمند نیستم

کل العالم بحاله ولا یغنى عن سؤاله
تمام دنیا مطابق دلخواه اوست و از پرسش هایش نمی گذرد

بقى بالنسبالى ایه حب العالم بحاله فوق کل اللى فى خیاله
چه چیز برای من باقی ماند، عشق دنیا مطابق نظر اوست، بیشتر از آن چیزی که در تصور اوست

ولا عمر هنسهاله قلبى اللى مشغول علیه
و تمام عمرم او را فراموش نمی کنم، قلبم که مشغول اوست

بقى بالنسبالى ایه دا حبیبى وکل حاجه دا مسبش فى قلبى حاجه
چه چیز برای من باقی ماند، این معشوق من است و همه چیز من است و او چیزی را در قلبم برای باقی نگذاشت

مش لاقیه انا اى حاجه توصف احساسى بیه
من چیزی نیافتم که احساسم نسبت به او را توصیف کند