بین العین
میان چشم
یا حبیبی انت وین
عزیزم کجایی
طول ها لیل
شب به درازا کشید
قلبی داب ودمع العین
قلبم ذوب شد و چشمانم گریست
سهران اللیل
همه شب را بیدار بودم
قلی قلی یا زمان
به من بگو ای روزگار
لوین بروح
به کجا باید بروم
کیف بتنسى یاللی کان قلبی مجروح
چگونه فراموش کردی که قلب من شکست و احساسات من جریحه دار شد
لیلی عم بیطول
شب من بیشتر به درازا کشید
والفکر مشغول على طول
و در طی آن زمان به تو می اندیشیدم
قلبی دایب وانت غایب
قلبم ذوب شد و تو نبودی
دوبت الروح
روح و هستی مرا ذوب کرده ای
بین العین ورمش العین
میان چشم و مژگان
ساکن یا نور العینین
سکونت داری، ای نور دیده
دوبتنی هل لیالی
این شب مرا ذوب و نابود می کند
اللی انت ضایع وین
به کجا رفتی و گم شدی
یاما یاما بعدک طال
آه چه قدر غیبتت به درازا کشیده و طولانی است
والشوق جنون
و من تو را از دست داده ام و شور داشتن تو را دارم
انت راح تبقى بالبال
تو رفته ای و همیشه در ذهن من می مانی
وین ما بتکون
هر کجا که بروی