یا عالم
که می داند
یا عالم بکره یا حبیبى مخبیلنا ایه
که می داند چه چیزی در آینده از ما پنهان خواهد شد
یا خوفى بکره یا حبیبى مشوفکش فیه
می ترسم فردا تو را نبینم عزیزم
ایامنا بجد بخاف منها مهما بتوعدنا بخونها
واقعا هراس دارم که عهد و پیمان ما در روزهایمان اهمیتی نداشته باشد و به آن ها خیانت کنم
وبخاف تنسى اللى بتوعد بیه
و می ترسم فراموش کنم عهدی را که بستم
دى اللیله اللى بقلک فیها خایفه مقبلکش انا بعدیها
شبی که تو را دیدم از آن ترسیدم که بعد از آن تو را نبینم
والدنیا دى ایه ناویلنا علیه
روزگار ما را به چه سمتی خواهد برد
یا نعیش مع بعض حبیبى یا نموت احنا الاتنین
همان طور که با هم زندگی می کنیم، خواهیم مرد عزیزم، هر دوی ما
اوعدنى نکون یا حبیبى مع بعضنا فى الحالتیین
به من قول بده که در هر دو حالت با هم خواهیم ماند
دى الحاجه اللى تضیع دولقت نلقیها ازاى بعدین
آن چه حالا از دست داده ایم، در آینده به دست خواهیم آورد
قدامنا الاحلام شایفنها ومعشنهاش
رویاهایی در پیش رو داریم که آن ها را می بینیم، اما با آن ها زندگی نمی کنیم
قربنا انا وانت کتیر منها ومطلنهاش
من و تو به آن ها بسیار نزدیک شده ایم، اما به آن ها دست پیدا نکرده ایم
نهرب على فین من ایامنا دایما خایفین على احلامنا
از تقدیرمان به کجا فرار کنیم، ما همیشه درباره رویاهایمان نگرانیم
لا تضیع وانا وانت منلحقهاش
آن ها از دست خواهند رفت، آن هنگام که من و تو آن ها را به دست نیاورده ایم