جانم از غم تباه شد ای وای روزم از عشق شد سیاه سیاه

سوختم سوختم دریغ دریغ مگر ای شیخ عشق بود گناه

جانم از غم تباه شد ای وای روزم از عشق شد سیاه سیاه

سوختم سوختم دریغ دریغ مگر ای شیخ عشق بود گناه

مگر ای شیخ عشق بود گناه

ای شب تیره روزگار منی یا دو چشم سیاه یار منی

از بلندی چو گیسوان سیاه وز سیاهی دله نگار منی

در برت با خیال او بسیار اشک از دیده کرده ام به کنار

چه بسا با تو راز دل گفتم چه بسا با تو مانده ام بیدار

جانم از غم تباه شد ای وای روزم از عشق شد سیاه سیاه

سوختم سوختم دریغ دریغ مگر ای شیخ عشق بود گناه

مگر ای شیخ عشق بود گناه

♫♫♫

آگهی کز دو دیده ریزم خون بی خبر نیستی که چونم چون

راست چون سرو بود قامت من زان قد سرو شد خمیده کنون

روزگاری چو سرو بودم راست شرح این قصه سخت جان فرساست

بر سر عرش بود پروازم عشق بالم شکستو قدرم کاست

جانم از غم تباه شد ای وای روزم از عشق شد سیاه سیاه

سوختم سوختم دریغ دریغ مگر ای شیخ عشق بود گناه

جانم از غم تباه شد ای وای روزم از عشق شد سیاه سیاه

سوختم سوختم دریغ دریغ مگر ای شیخ عشق بود گناه

مگر ای شیخ عشق بود گناه