چقد کنار تو خوبه حالم
ازین وقتا که نیستی بیزارم
این احساس و از تو دارم
چه خوشحالم
بگو توام دلتنگ من هستی
توام دل به دل دیوونه ام بستی
چقد خوبه که تو هستی
چقد کنار تو خوبه حالم
ازین وقتا که نیستی بیزارم
این احساس و از تو دارم
چه خوشحالم
بگو توام دلتنگ من هستی
توام دل به دل دیوونه ام بستی
چقد خوبه که تو هستی
من این حس و بهت دادم همین حسی که بیزاری
چقد غربت غم آلوده که به دنیا بدهکاری
من این حس و بهت دادم همین حسی که مایوسی
دگه حتی تو تنهایی لب عشق و نمیبوسی
من این حس و بهت دادم که تو با دیگری هستی
عجیبه کار این دنیا شبیه مکر و تردستی
تو حق این همه سال و با یه جمله ادا کردی
که باور کردنش سخته رقیبم رو صدا کردی
دله من خسته شده از بس تو رو صبح تا شب کم میاره
کم میاره یه قاب عکسه که فقط داره یه چیزایی یادم میاره
کم میاره کم میاره
دوباره منو ترسو بغضو دلهره که این بار کی میادش کی میادش
ولی اون الان راحت خوابیده نی عینه خیالش عینه خیالش
بازم صدایه پات نمیادو بگو با من چرا اینجوری تا کردی
لااقل نقش بازی نمیکردی
بازم چیزی یادت نمیاد نه تو که گفتی دستات هست
همیشه با من
دلتنگیامو از من بگیر برگرد و بغضه این روزامو از من بگیر
تا کی بخندی از تویه قاب از پشته یه شیشه
آخه چه جوری یادت نباشم وقتی نمیشه
وقتی نمیشه وقتی نمیشه وقتی نمیشه
♫♫♫
درگیر کوچه ها شدم بعد از تو تا همیشه
با این که با قدم زدن چیزی درست نمیشه
دله من میزنه واسه تو واسه تو که هنوز تو خیاله منی
باورش سخته واسم که تو مثه یه رویایه محاله منی
شبو روزا منو عکسه تو جاده ای که میونه ما دوتا رو گرفت
دیوونم کرده جواب سوالی که از منه خسته نگاتو گرفت
حالا که نیستی خیاله تو فکرمو پر میکنه
دلمو دل کندنت از دل دلخور میکنه
تو رو اون لحظه ی خوب عاشقی هدیه داد به من
چقدر خوب بود، اون لحظه ی عاشقت شدن
تا که یک لحظه ی شوم رسید تو رو از من دور کرد
تو که میدونی طاقت نمیارم ، برگرد
آخه میکشه خاطراتت منو
منِ دیوونه عاشق تو رو
بمون دیوونه تر نشم
آواره و در به در نشم
از گریه هام عشقمو بخون
نفس بکش، نفس من بمون
به خاطر خدا نرو
من که فراموش نمیکنم تو رو
آه من هواک
آه از عشق تو
یا حبیبى قلى کیف کیف بینسانى هواک
عزیزم! به من بگو چگونه توانستی مرا فراموش کنی
عمرى صار صیف و خریف ما بیعیش لحظه بلاک
عمر من تابستان و پاییز شد، اما لحظه ای بدون تو زندگی نکردم
یا حبیبى من زمان زاید على قساک
عزیزم! ظلمت به من در طول زمان بیشتر شده است
حیرانه و قلبى حیران لحظه مش قادر ینساک
من شگفت زده شده ام و قلبم شگفت زده شده است، حتی برای لحظه ای نمی توانم فراموشت کنم
أنا مین عندى بعدک لمین قلبى بیکون
من بعد از تو چه کسی را دارم، قلبم برای چه کسی خواهد بود
یا عالم
که می داند
یا عالم بکره یا حبیبى مخبیلنا ایه
که می داند چه چیزی در آینده از ما پنهان خواهد شد
یا خوفى بکره یا حبیبى مشوفکش فیه
می ترسم فردا تو را نبینم عزیزم
ایامنا بجد بخاف منها مهما بتوعدنا بخونها
واقعا هراس دارم که عهد و پیمان ما در روزهایمان اهمیتی نداشته باشد و به آن ها خیانت کنم
وبخاف تنسى اللى بتوعد بیه
و می ترسم فراموش کنم عهدی را که بستم
دى اللیله اللى بقلک فیها خایفه مقبلکش انا بعدیها
شبی که تو را دیدم از آن ترسیدم که بعد از آن تو را نبینم
بین العین
میان چشم
یا حبیبی انت وین
عزیزم کجایی
طول ها لیل
شب به درازا کشید
قلبی داب ودمع العین
قلبم ذوب شد و چشمانم گریست
سهران اللیل
همه شب را بیدار بودم
قلی قلی یا زمان
به من بگو ای روزگار
ملیون احبک
میلیون ها بار دوستت دارم
ملیون احبک حبیبی یا روحی و عمری انا
میلیون ها بار دوستت دارم ای عزیز من و ای هستی من
عایشه بحبک لیالی بحبک یا کل المنى
شب های متمادی و زیاد با عشقت زندگی کردم و تو تمام خواسته من بودی
انا حبیت فی عینیک الدنیا
من زندگی را از درون و میان چشمان تو دسوت دارم
شوفت لیالی جمله معاک
شب های زیبایی را با تو می بینم