واسه دیدنش شوقی نمونده
که با رفتنش این حسو پرونده
فراموش نکن نمیخوام تموم شه
هرچی میساختم نذاشتی همون شه
هنوزم هواتو دارم با اینکه نیستی
هنوزم نمیگیره جای تو هیشکی
هنوز کسی نمیدونه رفتی از پیشم
من که عوض نمیکردم نگاتو با هیچی
منه عصبی و حالا بسپار به خودم
تو هم به خودت نگیر اگه اصرار میکنم
منه روانیو ببخش اگه عاطفی نبودم
منو ببخش که بجز تو با کسی نبودم
نام رمان :رمان سکوت نیاز
به قلم :سهیلا مقدادی
حجم رمان : ۲.۳ مگابایت پی دی اف , ۱.۰۹ مگابایت نسخه ی اندروید , ۰.۹۸ مگابایت نسخه ی جاوا , ۳۳۳ کیلو بایت نسخه ی epub
خلاصه ی از داستان رمان:
از پشت پنجرۀ باران زده نگاهش را به بیرون دوخته بود تا عشق و زندگی را با تمامی وجود لمس کند گاه به آسمان آبی و گاه به پرنده ای که مست از رها شدن پرواز می کرد، و گاه به شاخه های درختها که با تکان دادن خود سعی بر شستن تن می نمودند و …..
فردارو کی دیدیه فردا که نرسیده
اونی که تو فکر فرداست خودشو عذاب میده
دنیا همین الانه رویا همین الانه
بیخودی دلت گرفته نگرانه
بیا همو ببینیم قبل اینکه بمیریم
بیا حالا که میشه دست همو بگیریم
بیا همو ببینیم قبل اینکه بمیریم
بیا حالا که میشه دست همو بگیریم
انقده درد تو دلم دارم انقده غم تو صدامه
انقده حرف نگفته که عمری مُرده رو لبام
انقده تو فکر تو بودم از خودم جا موندم
تو آتیش دروغای تو عمرمو سوزوندم
بعد تو آتیش ِ تو قلبمو خاموش کردم
هرکی هر حرفی دلش خواست زد فقط گوش کردم
گم شدم پی خودم تو کوچه ها میگردم
من خودم رو خیلی وقته که فراموش کردم
ببین شکوفه می دمد به شاخه ی نیاز تو
به دشت و جنگل و صدف به چادر نماز تو
تو ماه قصه گوی من که مادر شقایقی
رو سایه سار لاله ها که تا همیشه عاشقی
♫♫♫
تو رنج تازه و طلا زن نجیب و آشنا
به طعم قصه و عسل به عطر شالی و نشا
تو را به نام آب ها صدا زدم بهار شد
جدا نمی شود ز تو دلی که با تو یار شد
دلی که با تو یار شد..
به بال پرواز تو به آسمان میرسم
به خانه ی روشن فرشتگان میرسم
طراوت باغ تو زلال باران من
تبسم مهر تو ترانه ی جان من
ترانه ی جان من..
هنوز حس میکنم عطر تو روی پیرهنم
تورو میخوام هنوز عاشق ِ چشمات منم
تورو میخوام هنوز تو دلم ِ جای تو
توی دستامه هنوز گرمی ِ دستای تو
آره بی تو دلم میگیره اینجا برگرد
شده تنهاییمم تازه دنیا برگرد
آره بی تو دلم میگیره اینجا برگرد
شده تنهاییمم تازه دنیا برگرد
مگه میشه چشمامو ببندم رو چشات
مگه میشه نریزه دلم با خنده هات
بگو دیگه از عشقت مگه میشه دست کشید
مگه میشه تو هوای رفتنت نفس کشید
مگه میشه چشمامو ببندم رو چشات
مگه میشه نریزه دلم با خنده هات
بگو دیگه از عشقت مگه میشه دست کشید
مگه میشه تو هوای رفتنت نفس کشید
متولد کدوم ماهی تو
تو کدوم روز به دنیا اومدی
که همه محاسبات قلبمو
یهو با اومدنت بهم زدی
من قرار بود عاشق هیشکی نشم
تو تونستی طلسمو بشکنی
اولین و آخرین کسی شدی
که تونسی دست به قلبم بزنی
یه لحظم فکر نمیکردم یه روزی عوض شه با تو سرنوشتم
من هیچوقت آدم خوبی نبودم کنارت ولی تو بهشتم
یه لحظم فکر نمیکردم یه روزی عوض شه با تو سرنوشتم
من هیچوقت آدم خوبی نبودم کنارت ولی تو بهشتم
تو بودی که عاشقی رو زمزمه کردی تو گوشم
تو یادم دادی که با عشق پر پروازو بپوشم
تو شناسوندی زندگی رو که با عشق خیلی قشنگه
توی آسمون پرواز همه چی رنگ و وارنگه
همه چی رنگ و وارنگه
خوشگل خانوم چشم عسلی
ببین چجور دل میبری
اسیر چشمونت منم
یه وقت ندیش به دیگری
خوشگل خانوم چشم عسلی
ببین چجور دل میبری
اسیر چشمونت منم
یه وقت ندیش به دیگری
نام رمان :رمان کشتی پهلو گرفته
به قلم :سید مهدی شجاعی
حجم رمان : ۲.۳۱ مگابایت پی دی اف ,۰.۹۸ مگابایت نسخه ی اندروید , ۸۵۵ کیلو بایت نسخه ی جاوا , ۲۱۹ کیلو بایت نسخه ی epub
خلاصه ی از داستان رمان:
یک بار عایشه گفت: چرا اینقدر فاطمه را میبویی؟ چرا اینقدر فاطمه را میبوسی؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره میگیری؟
گفتم: «خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه کوثر من است، من از
فاطمه بوی بهشت میشنوم، فاطمه عین بهشت است، فاطمه جواز بهشت است، رضای
من درگروی رضای فاطمه است، رضای خدا در گروی رضای فاطمه است، خشم
فاطمه جهنم خداست و رضای فاطمه بهشت خدا…..
نام رمان :رمان پاتریشیای تنها
به قلم :هربرت جن کنیز
حجم رمان : ۲.۹۴ مگابایت پی دی اف , ۱.۰۸ مگابایت نسخه ی اندروید , ۰.۹۷ مگابایت نسخه ی جاوا , ۳۲۵ کیلو بایت نسخه ی epub
خلاصه ی از داستان رمان:
پاتریشیا بعد از فوت پدرش در لندن به عنوان منشی سیاستمداری مشغول به کاره و در یک پانسیون زندگی می کنه ، تا اینکه یه شب وقتی برای شام وارد سالن غذا خوری می شه متوجه غیبت هایی در مورد مجرد بودنش می شه و اینکه کسی در زندگیش نیست ، پاتریشیا تصمیم می گیره برای انتقام هم که شده خلاف این موضوع رو ثابت کنه بنابراین به دروغ ادعا می کنه نامزد داره و…….
