خلاص سامحت
کاملا بخشیدم
النهارده خلاص سامحت النهارده خلاص نسیت
امروز کاملا بخشیدم، امروز کاملا فراموش کردم
کل لیله فیک سرحت قلبى کان بیقول یاریت
هر روز که در فکر و ذکر تو غرق می شدم، قلبم می گفت ای کاش
لو تیجینى تانى تیجى بین احضانى هنسى بیک
دوباره به سوی من بیایی و به آغوشم بیایی، با تو فراموش می کنم
احزانى وانسى انى قاسیت یاما عدوا لیالى صعب جدا
غم هایم را و فراموش می کنم که سخت گیری کردم، روزهای زیادی سپری شدند
مشتقالک
دلتنگ توام
أنا لیه مشتقالک أنا إیه غیرلی حالی
چرا من دلتنگ توام؟ چه چیزی مرا تغییر داده است
أنا إیه منک جرالی أنا مالی بیک
با من چه کردی؟ چرا اینقدر به تو وابسته هستم
من شوقی و من حنینی أنا لیه ما نامتش عینی
از شور و شوق و دلسوزی من، چرا چشمان من خواب ندارند
أنا لیه حبک مالینی أنا روحی فیک
چرا عشق تو مرا ارضا کرده است؟ روح و جان من با توست
یاه ده الشوق اللی أنا حاساه و غرامی اللی أنا عایشاه
شور و شوق من و عشقی که با آن زندگی می کنم
الهوى و عمایله
عشق و آنچه می کند
من الهوى و عمایله و اللی سنین بحایله
از عشق و آنچه می کند، و همه سالها که می خواستم او را ترغیب کنم
ده اللی أنا قلبی شایله و ده قلبه و لا حن فـ یوم
این همان است که قلبم می خواهد، و قلب او هرگز عاشق نبوده است
یاما یا لیل جرالی و لا داری إنشغالی
مرا چه شده است، او هرگز متوجه نبود
تیجی منک
از توی می آید
هـ أقولک إیه و أنا لیه هـ أقولک ما دام وصلک بالدمه مین اللی یقولها
به تو چه باید بگویم؟ و چرا باید بگویم؟ اگر به تو رسیده است، چه کسی باید بگوید
أصول تقولهالی إنت الأول و قول و طوَل و براحتی بقى لو هـ أقبلها
تو باید کسی باشی که می گوید، بگو و ا ز فرصتت استفاده کن، من تصمیم خواهم گرفت که بپذیرم یا نه
تیجی منک و إزای تیجی منی أنا دی الوحده تستنى و بالسنه
از تو می آید، چگونه از من باشد؟ کسی که برای یک سال منتظر بوده است
یتقالها لو کلمه حنینه من اللی بتحبو و عایزاه
که گفته ای باشد، حتی یک واژه، که عاشق است و می خواهد
شو هالقلب
قلبش چیست
رح أعمل حالی ما سمعتک و لو إسمع رحت و ودعتک
می خواهم وانمود کنم که هرگز تو را نشنیدم و اگر بشنوم تو را ترک می کنم
لو فیک تبیع حرام یضیع هیک الهوى
اگر می توانی بفروشی، گناهست بگذاری این عشق تباه شود
بتعرف شو معنى اللی حکیتو و لو تعرف ما کنت حکیتو
معنی آنچه که گفتی را می دانی؟ اگر می دانستی نمی گفتی
بتقلی نغیب یومین نغیب و نرجع سوا
به من گفتی که باید جدا شویم، جدایی برای چند روز اندک و دوباره به هم برسیم
أمانه
التماس میکنم
امانه لو فى یوم رحتوا لحبیبى ما تقلقوش راحته
التماس میکنم که اگر رفتید آسودگیش را به هم نزنید
مشتاقه انا لیه بوسولى عینیه و هاتولى حاجه من ریحته
چرا دلتنگ اویم؟ چشمانش را برای من ببوسید و از نفسش چیزی برای من بیاورید
صالحونى علیه انا من بعدیه
مرا با او آشتی دهید، من به دنبال اویم
بعینک
با چشمانت
راجعلى لیه هوه اللى شفته معاک شویه
چرا سوی من بازگشتی؟ این چیزی که از تو دیدم کم بود؟
مش عایزه اشوفک امشى من قدام عنیه
نمی خواهم تو را ببینم، از برابر چشمانم دور شو
بعینک یا حبیبى نرجع
با چشمانت می گویی که به سوی هم بازگردیم؟
بعینک لو ایه انسانى
با این چشمانت چه؟ فقط مرا فراموش کن
مفیش حد فى یوم بیخدع
اگر کسی فقط یک روز فریبکار نباشد
نجوم السما
ستاره های آسمان
نجوم السما أقرب لک من قلبی اللی انت هجرته ولا مره عملت حسابه
ستاره های آسمان از دل من به تو نزدیکترند، دلی که ترک کردی و دیگر به حساب نیاوردی
مش ممکن حیقرب لک عن حبی خلاص حرمته و قفلت خلاص على بابه
دیگر نزدیک تو نخواهد آمد، عشقم را ممنوع کرده ام و درهایش را بسته ام
ما بقتش أصدق تانی
دیگر باور نمی کنم
قلبک کداب وأنانی
دل تو خودخواه و دروغگوست
القاسی
سنگدل
القاسی باین علیه الحب لکن قاسی
بیبص فی عیونی و عامل ناسی
من وسط کل الکون لمس إحساسی
سنگدل، دستم رو تو عشق براش رو کردم، اما سنگدله
تو چشمام نگاه میکنه و خودشو به فراموشی میزنه
تو همه دنیا فقط اون حس منو میدونه