بالدقایق و الثوانی
هر دقیقه و ثانیه

مبتکلمشی إلا علیه
بجیب سیرته أنا برتاح
بعیش طول عمری أفکر فیه
و عمری ما قولت ماضی وراح
برای هیچ کس جز او حرف نمی زنم
گامهایش سوی من می آید و آرام و آسوده ام میکند
تمام زندگیم را با فکر کردن به او زندگی کرده ام
در زندگیم هرگز نگفته ام که گذشت و رفت

بالدقیقه والثوانی لسه فاکره یوم ما جانی وکل ثانیه أنا عشتها ویاه
حد ینسى سنین حیاته و أحلى لحظه فی ذکریاته أنسى عمری کله إلا ده
هر دقیقه و ثانیه هنوز به او می اندیشم، در هر روزی که به شب برسد
هر ثانیه از زندگیم را با او می گذرانم
اما او درحالیکه شیرینترین لحظات در خاطراتش هست سالهای عمرش را از یاد می برد
تمام زندگیم را جز او فراموش می کنم

لیالی هوانا منسیتهاش
حیاتی فی کوم وهو فی کوم
فی عمری سنین مبحسبهاش
أنا بعده معیشتش یوم
شب های عاشقانمان را از یاد نمی برم
من در جایی به سر میبردم و او جای دیگر
در زندگی من سالهاییست که آنها را به حساب نمی آورم
بعد از او حتی برای یک روز هم زندگی نخواهم کرد