فوق جروحی
روی زخمهایم

مش رجوله إنک تاخد منی روحی
مش بطوله منک تمشی فوق جروحی
بدک ترحل عادی بس اترکلی اولادی
اینکه هستیم را از من بگیری مردانگی نیست
قهرمانی نیست که روی زخمهایم راه بری
میخواهی برای همیشه بری پس بچه هایم را برایم بگذار

بترجاک تخلیهن شو ذنبن تناذیهن
جایی تحاربنی فیهن و انا کرمالن ضحیت
علمتن حبک منی نارک حولتا جنه
لکن ما تحلم انی فیک بیجمعنی بیت
خواهش میکنم بگذار بمونن، گناهشون چیه که اذیتشون میکنی
اومدی به خاطر اونا داری با من میجنگی اما من به خاطر اونها فداکاری کردم
اونها از من یاد گرفتن که چطور تو را دوست داشته باشن
جهنمی که تو ساختی رو تبدیل به بهشت کردم
اما تصور این را هم نکن که تو بتونی یه خانواده برای من کنار هم جمع کنی

ناطر قلبی یرکع تتحس بالقوه
غصبن عنی إرجع های هی الأبوه
طفلک تحرق دمو و تبعد عنو إمو
منتظری که قلب من از پا در بیاد تا احساس قدرت کنی
با این همه برگرد، این رسم پدریه؟
تو خون بچه ات رو بجوش میاری
و مادرش رو ازش دور میکنی