بعینک
با چشمانت

راجعلى لیه هوه اللى شفته معاک شویه
چرا سوی من بازگشتی؟ این چیزی که از تو دیدم کم بود؟

مش عایزه اشوفک امشى من قدام عنیه
نمی خواهم تو را ببینم، از برابر چشمانم دور شو

بعینک یا حبیبى نرجع
با چشمانت می گویی که به سوی هم بازگردیم؟

بعینک لو ایه انسانى
با این چشمانت چه؟ فقط مرا فراموش کن

مفیش حد فى یوم بیخدع
اگر کسی فقط یک روز فریبکار نباشد

والله والله یتآمنله تانى
به خدا می شود یکبار دیگر هم به او احترام کرد

لیه انا اصدق قلب هجرنى و خسرنى وهان علیه
چرا به قلبی اعتماد کنم که مرا ترک کرده است و به من آزار می رساند و این آسیب به خودش بازگشت

دلوقتى راجعلى بتدمعلى جای لیه
بنابراین چرا حالا سوی من بازگشته ای و گریه می کنی

کنت روحک شوقک لیلک کنت اسیب الدنیا واجیلک
همه وجود و دلتنگیم برای تو بود، من دنیا را ترک کرده بودم و سوی تو آمده بودم

عملت ایه
تو چه کردی؟

مین اللى انت … تقوله بتضحک بیه على مین
تو داری راجع به چه کسی صحبت می کنی؟ و به چه کسی می خندی

ده اللى یغدر مره یغدر مرتین
کسی که یکبار فریب دهد، بار دوم هم فریب می دهد