خلاص سامحت
کاملا بخشیدم

النهارده خلاص سامحت النهارده خلاص نسیت
امروز کاملا بخشیدم، امروز کاملا فراموش کردم

کل لیله فیک سرحت قلبى کان بیقول یاریت
هر روز که در فکر و ذکر تو غرق می شدم، قلبم می گفت ای کاش

لو تیجینى تانى تیجى بین احضانى هنسى بیک
دوباره به سوی من بیایی و به آغوشم بیایی، با تو فراموش می کنم

احزانى وانسى انى قاسیت یاما عدوا لیالى صعب جدا
غم هایم را و فراموش می کنم که سخت گیری کردم، روزهای زیادی سپری شدند

حالى طول لماجیتلى یاغالى جیت فى حضنى بکیت
که حال من بسیار بد بود، اما تو به سوی من و آغوشم آمدی و گریستی

مش مهم ان انت رحت المهم ان انت جیت
دیگر مهم نیست که رفتی، مهم این است که آمدی

شوق و حیره و نار بجد ، کان ده فیا و ما اشتکیت
اشتیاق، سرگردانی و آتش در درون من بودند و شکایت نکردم

کنت بحلم بیک رجعت و اصحا اقول انا لیه صحیت
من خواب می دیدم که برگشتی و وقتی بیدار می شدم می گفتم چرا بیدار شدم