مشتقالک
دلتنگ توام

أنا لیه مشتقالک أنا إیه غیرلی حالی
چرا من دلتنگ توام؟ چه چیزی مرا تغییر داده است

أنا إیه منک جرالی أنا مالی بیک
با من چه کردی؟ چرا اینقدر به تو وابسته هستم

من شوقی و من حنینی أنا لیه ما نامتش عینی
از شور و شوق و دلسوزی من، چرا چشمان من خواب ندارند

أنا لیه حبک مالینی أنا روحی فیک
چرا عشق تو مرا ارضا کرده است؟ روح و جان من با توست

یاه ده الشوق اللی أنا حاساه و غرامی اللی أنا عایشاه
شور و شوق من و عشقی که با آن زندگی می کنم

خلانی أذوب فی هواه بإحساسی
به من اجازه می دهد که با احساسم در عشقش می سوزم

لیه قلبک شغلنی و غاب وعذابک ده أحلى عذاب
چرا قلب تو مرا گرفتار و رها کرد، و عذاب تو شیرین ترین عذاب است

أنا قلبی فی غرامک ذاب و بیقاسی
قلبم در عشق تو می سوزد و عذاب می کشد

خدتنی من العالم و الدنیا رحت فی ثانیه حبیبی معاک
تو مرا از همه دنیا گرفتی و همه دنیا را در یک ثانیه با تو طی کردم عزیزم

نفسی أغمض عینی و أفتح ألاقیک جنبی و أعیش ویاک
آرزو می کنم که چشمانم را ببندم و باز کنم و تو را نزدیک خودم ببینم و با تو زندگی کنم