یا مرایتی
آه آیینه

یا مرایتی من کم سنه للیوم قدیش اتغیرت
یا مرایتی من کم سنه للیوم انا کم مره خسرت
آه آیینه، تو این چند سال اخیر چقدر من عوض شدم
آه آیینه، تو این سالهای اخیر چقدر آزار دیدم

یا مرایتی یالی بتعرفی حکایتی إنتی بتعرفی شو شفت وبتعرفی من شو خفت
کم مره بوجهک وقفت قلت لک هاذی نهایتی
یا مرایتی یالی بتعرفی حکایتی زهقانی من کل الدنی تعبانه مدری شو بنی
کل یوم عم اعیشه سنه معقوله هاذی نهایتی
آه آیینه، تو داستان منو میدونی و همه اونهایی که دیدمو دیدی و میدونی همه اونی که ازش ترسیدمو
چطور پیش از تو ایستادم و گفتم که این آخر داستان منه
آه آیینه، تو داستان منو میدونی و میدونی چقدر از این دنیا آزار دیدم
خستم و تو میدونی که مشکلم چیه
هر روز برام مثل یه سال میگذره و انگار که این آخر داستان منه

یا مرایتی شو ضیعت شو لقیت وشوباقی فرص
یا مرایتی قلبی تعب عن جد من کل القصص
آه آیینه، چطور از دست رفت و چطور به دست آومد و چطور تغییر کرد
آه آیینه، قلبم واقعا از همه داستانها خستست

یا مرایتی یالی بتعرفی حکایتی مقهوره من غدر البشر مهمومه قاتلنی الضجر
فی جروح عن تتر اثر ترسم طریق نهایتی
یا مرایتی یالی بتعرفی حکایتی مجروح قلبی ومجرحت عجروح قلبی تمرجحت
من یوم یومی مافرحت قلولی وین بدایتی
آه آیینه، تو داستان منو میدونی که چطور از همه آدمها آزار دیدم و به دست همشون کشته شدم
طوری زخم خوردم که انگار به آخر خط رسیدم
آه آیینه، تو داستان منو میدونی و میدونی که قلبم زخم خورده اما به قلب هیچ کس زخمی نزدم
به همه زخمام غلبه کردم و تاب آوردم
هرگز شادی رو برای مدتی تجربه نکردم

به من بگو شروع داستان من کجاست؟