ولا داری
خبر نداری

طول لیلی ونهاری بفکر ایه جراله
در طول روز و شب به این فکر می کنم که چه اتفاقی برایش رخ داده است

طب ایه غیرله حاله وانا شوقی غالبنی
چه چیزی او را دگرگون کرد، در حالی که اشتیاق مرا فرا گرفته است

انا قلبی من شوقه بیحلم بیه یجینی
قلب من از شدت شور و شوق آرزو می کند که او را ببیند

الله یخلیک حبیبی زعلان تعاتبنی
خدا تو را حفظ کند، ناراحتی و مرا سرزنش می کنی

ده انا قلبی معاه لیلی ونهاری اداریه
شبانه روز قلبم را که نزد اوست دلداری می دهم

مش فارقه معاک ولا داری بحنینی لیک
برای تو تفاوتی نمی کند و از عشقم به خودت خبر نداری

ایام وسنین لیک وبفکر فیک
روزها و سالهایم را در اختیارت گذاشته ام و به تو می اندیشم

ولا هاین علیک تنسینی و لا بلاقیک
اما برای تو ساده نیست که خودت را از یاد من ببری و کاری کنی که تو را پیدا نکنم

ولا یخطر علی باله ان انا مش قادره لیه اصارحه
این به ذهنش نمی رسد که چرا من نمی توانم با او رو راست باشم

وان انا حاسه بکل جرحه ولا کان علی بالی
در صورتی که من همه درد و زخم هایش را احساس می کنم

ولا یخطر علی بالی انا ده مکتوب علیا اعشق وبکلمه منه لیا غیرلی حالی
و این به فکرش نمی رسد که برای من مقدر شده است که عاشق شوم و با کلمه ای از او دگرگون شوم