زعلان
ناراحت

زعلان من مین بدی اعرف شو صار ما بلاقیک غیر سارح و تعبان
تو از چه ناراحت و پریشانی، می خواهم بدانم چه شده است، من تو را صادق و واقع گرا نیافتم

شو باک مش قادر تنقی و لا تختار اوعدنی فیک بلاقیک بالحنان
مشکل تو چیست، نمی توانی بمانی، به من قول بده که تو را مهربان خواهم یافت

حنان حنان یشعل حبک بالزمان و الزمان زمان یغنی للحلى حکایات
مهربان، مهربان، با گذشته عشقت را روشن کن، و گذشته زمانهای بسیار دور است، که برای من چون داستانی است

روق احکیلی شو صایر قللی من الوفاء و الحب راح اهدیک
آرام باش و به من بگو چه شده است، خقیقت را بگو و من عشق را به تو هریه خواهم کرد

لحبیبی یا فرحه هلی و عجبینی یا طرحه تدللی
برای عشقم ای شادمانی

عالغالی قلبی ما غلی و یا سنین غنی بتنجلی
قلب من برای عشق و سالهای من بروشنی می خوانند

عشقان یا ریت حبک بیملی الدنی بتبقى شریک و بیبقى الهوا فرحان
او عاشق است، آرزو می کنم عشقت دنیا را فراگیرد، تو شریک خواهی بود و عشق شادمان

یا ریت بیحکی القلب عن کل هل اسرار بیکبر فیک بهنیک بالحنان
آرزو می کنم قلب می توانست درباره هر رازی که در تو رشد می کند صحبت کند
این تو را با مهربانی نوازش می داد