مکانه وین
جایش کجاست
یسألنی مکانه وین جوه القلب ولا العین
از من می پرسد جایش کجاست، ته دلم یا فقط درچشمم
ما یدری حبیب الروح انه ساکن الاثنین
عزیز جانم نمیداند که جایش در هر دوست
و یسألنی مکانه وین
و از من می پرسد جایش کجاست
أحبه حب هالکنی سکن فینی تملکنی
دوستش دارم، عشقش مرا کشته و درونم جای گرفته و مالکم شده
انا لو أترکه لحظات أحس الروح تترکنی
من اگه چند لحظه از او دور شوم، احساس می کنم که روحم مرا ترک می کند
لو کنت راضی
اگر راضی هستی
لو کنت راضی بالبعد عادی انا من لیله دی مش حقول و اعید
اگر به دوری راضی هستی مشکلی نیست، من از امشب چیزی نمی گویم و دیگر تکرار نمی کنم
خلیتنی اداری فی القلبی ناری و الشوق اتاری عمال یزید
گذاشتی آتشم را در دلم پنهان کنم، می بینی چطور دلتنگیم بیشتر می شود
اول ما یجی اللیل بیدخل هواک علیی
شب که می شود، عشقت به سراغ من می آید
فضل افکر فیک نفسی تشوفک عینی
تمام شب به تو فکر می کنم، چشمانم می خواهند تو را ببینند
عیونی فیها کلام و الشوق و لا بینام
در چشمانم حرف و شور و شوق هست هست و نمی خوابند
علی خوانه
در اثر اشتباه
علی خوانه و علی سهوه بنظره بس مش سهله
در اثر اشتباه و با غفلت با یک نگاه که البته نگاهی ساده نبود
رامنی الحب فی شباکه و انا والله ما فیش دعوه
عشق مرا در دامش گرفتار کرد و به خدا سوگند که من نمی خواستم
و لا کان علی بالی اسیب نفسی و لقیتنی بروح له انا بنفسی
فکرش را هم نمی کردم خودم را فراموش کنم و مرا ببینی که به سویش می روم
و کانی بجیبه انا لنفسی و اجری ورا الحاجه صعبه
و اینکه او را به سمت خودم بیاورم و به خاطر او به دنبال انجام کار سختی بروم
وانا والله ما فیش دعوه
و به خدا سوگند که من نمی خواستم
انا قلبی لیک
دلم برای توست
انا قلبی لیک و انا روحی فیک و انا بین ایدیک مش عارفه اقولک بس ایه
دلم برای تو و جانم درون توست و در آغوش تو هستم، فقط نمی دانم چه بگویم
انا حبی ده فوق کل ده و اکثر کده بص بعینی تحس بیک
عشقم بیش از این حرفهاست، بیشتر، به چشمانم نگاه کن، خودت را احساس می کنی
انا احساسی بیک مش عایزله کلام
احساس من به تو از هر حرف و حدیثی بی نیاز است
و غرامی لیک عده کل غرام
و عشق من تویی، تمام عشقم
بتروح
می روی
بتروح یالا السلامه ویاک قلبی انظلم
می روی، زود باش، به سلامت، با تو به قلبم ظلم شد
و ایام دقت الالم ایام
و چه روزهایی درد کشیدم
و داریت احزانی یاما و انا قلت اصبر معاک
چقدر اندوهم را پنهان کردم و گفتم با تو صبر می کنم
اتاری الصبر فی هواک احلام
می بینی صبر در عشق تو چون رویاست
بتروح مع السلامه ولا یوم حسأل علیک
می روی، به سلامت، دیگر چیزی از تو نمی پرسم
بتقول ایه
چه می گویی
بتقولی حبک دافی و جوه قلبک صافی ولا مره یوم حتجافی
به من می گویی عشقت گرم است و قلبت پاک و هرگز ستم نمی کنی
و انت بتقول ایه
و تو چه می گویی
بتقولی عایش لیی و ان انت بتموت فیی و جمال الدنیا بیی
به من می گویی برای من زندگی می کنی و برای من می میری و زیبایی کل عالم در منست
و لسه بتقول ایه
هنوز تو چه می گویی
حبک ده کل کلام ولا همسه تغییر احساسی
عشقت و همه سخنان و نجواها مرا احساساتی نمی کند
ایه اللی بیحصل
مرا چه می شود
انا عمری النهارده اتولدت من جدید
من امروز دوباره به دنیا اومدم
ده عیدی النهارده و مش ای عید
به همین خاطر امروز عید منست و هیچ مناسبت دیگری نیست
یا حبیبی یا حبیبی
عزیزم، عزیزم
انا عاشقه و اوصف بایه الغرام ده راح منی و تاه منی کل الکلام
من عاشقم و چطور بگویم که این عشق پریشانم کرده و همه سخنانم از ذهنم رفت
ایه اللی بیحصلی
مرا چه می شود
نادینی
صدایم کن
نادینی تلاقینی بحبک و دایبه فی عنیک
صدایم کن تا مرا ببینی، دوستت دارم و در چشم تو ذوب شده ام
اسأل عنی قلبی اللی دایما بسأل علیک علیک
از قلب من که همیشه در پی توست بپرس
انا لیک روحی فیک
من برای توام وجودم در توست
کل شوقی بیجری علیک
تمام اشتیاق من برای تو جاری می شود
انت الحیاه
زندگی تویی
انت مین هواک بقلبی یدوم
تو کی هستی که عشقت در قلبم ادامه دارد
انت مین لحظه ما بنساک
تو که هستی که حتی برای یک لحظه هم نمی توانم فراموشت کنم
انت مین وعنی غایب یوم عل حنین بیعیشنی هواک
تو که هستی که اگر یک روز از من دور شوی، عشق توست که با محبت به من زندگی می دهد
لما بتکون حدی عاطول شو بتحلالی الساعات
اگر می شد برای مدتها کنارم باشی، چقدر آن ساعتها برای من شیرین می شد
وحشنی ایه
برای چه دلتنگم
وحشنی ایه من ده الی دایبه فیه
برای چه دلتنگم، این کیست که برایش می سوزم
انا هموت علیه والله روحی فیه
برایش می میرم، به خدا سوگند روح و جانم در اوست
وما بشوف عینیه یدق قلبی
وقتی که چشمش را می بینم دلم می تپد
واخبی لیه والنبی فیها ایه
برای چه پنهان کنم، به پیامبر سوگند اشکالی دارد؟