هیدا حکی
حالا تو سخن میگویی
هیدا حکی هیدا کلام هیدا عشق هیدا غرام
حالا تو سخن میگویی، این عشق است، این شیفتگی است
جن و حالی نسینى خلی جنونک یعتدینى
شرایط دیوانگی من، مرا وادار به فراموشی می کند
و بمککلتلک خلینی احرق عرش المملکه
جنون تو چون دشمن من است، و در امپراطوریت اجازه بده که تخت پادشاهی را بسوزانم
بلا حکی رمشک قاتل کیف لما بتحکی و بتغازل
بدون سخن گفتن مژگان تو می کشد، هنگامی که سخن می گویی و غمزه می آیی