عصفور النونو
پرنده کوچولوی من
عصفور النونو النونو حبیت انا صوته ولونه
صدا و رنگ پرنده کوچولوی خودمو دوست دارم
لکن لیه مبقاش بیغنى قلت انا یمکن زعلان منى
اما چرا دیگه نمی خونه، شاید از من ناراحته
واما یشوفنى ولا یعرفنى بیکشر ویدارى عیونه
درست مثل این که وقتی منو می بینه نمی شناسه، چشماشو می بنده
کان بینقر على الشباک ویغنى صوت زى ملاک
قبلا توی پنجره می درخشید و با صدایی مثل فرشته ها می خوند
فجاه اتغیر لیه اتحیر لیه عصفور الحزن ملاک
اما چرا یهو تغییر کرد؟ چرا آشفته شد؟ چرا مثل فرشته ها غمگین شد؟