بغرامک مسلوبه
در عشق تو گرفتارم
بغرامک مسلوبه وجسمی منهار
در عشق تو گرفتارم و بدنم متلاشی شده است
لاجلک یا محبوبی لامشی عالنار
برای تو ای عزیزم بر روی آتش راه می روم
نارک ما رح طفیها
آتش تو را خاموش نخواهم کرد
بدی خلیها ولعانه
می خواهم هم چنان آتش تو را روشن نگهدارم
روحی إنت مدفیها ولولاک بتبقى بردانه
تو وجود مرا گرم نگاه می داری، بدون تو سرد خواهم بود
قصه وبدی کفیها
داستانیست که می خواهم ادامه اش دهم
وان خربت عمرت کبرت صغرت مش سألانه
حتی اگر پایان پذیرد موفق بوده است، بزرگ یا کوچک اهمیتی نمی دهم