عایل
گریه کن
عایل یالأسمر عایل صبح ضعنهم شایل
گریه کن ای سبزه گریه کن، کاروانشان رفته است
ما أگدر على ثمنهم تسعین ناگه وحایل
توانایی دادن بهایشان را حتی با نود شتر هم ندارم
ماغیر هذی السمره الخلت بگلبی الحسره
این سبزه را که در دلم حسرتی گذاشت عوض نخواهم کرد
لک من زاخو ولحد البصره والگلب صاعد نازل
از زاخو تا بصره و قلب در حال تپش است
یاعین غیمی وصبی ونزلی الدمع لاتخبی
ای چشم ابری شو و ببار و اشک بریز و پنهان نکن